عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



سلام ..ممنونم از نگاهتون..خوش اومدید... اگه دوست دارید مطالب مختلفی درباره ی طبیعت گردی، ساخت انواع کاردستی و کلی چیزای باحال دیگه اطلاعات کسب کنید خوشحال میشم به اینستاگرام ما سری بزنید قدمتونو روی چشم ما بذارید. @mahsano1372

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان تا خدا (نردبانی برای نزدیکی به خالق بی همتا) و آدرس takhoda.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

:: کل مطالب : 538
:: کل نظرات : 393

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 2

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 186
:: باردید دیروز : 1335
:: بازدید هفته : 4337
:: بازدید ماه : 4237
:: بازدید سال : 28407
:: بازدید کلی : 256998

RSS

Powered By
loxblog.Com

عشق واقعی...
جمعه 10 آذر 1391 ساعت 18:13 | بازدید : 1184 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )
 
 
وسعت عشق فرا تر از واژه و کلمه است

عشق یک دنیاست

دنیایی که فقط به من و تو محدود نمیشود

عشق دریچه ایست برای دیدن زیبایی های زندگی


دنیایی است که در آن تو منبع شادی و آرامشی

دنیایی که در آن کینه و حسد و خشم و غرور جایی ندارد

هر چه هست فقط محبت و مهربانی و سادگی است...!

 
و تو

گشاده تر از همیشه به انسانها،گلها،درختان،خورشید،ماه و ستارگان لبخند میزنی...!





 

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: گوناگون , سخنان کوتاه , ,
:: برچسب‌ها: عشق , عکس زیبا , عکس عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
دوست...
پنج شنبه 9 آذر 1391 ساعت 11:57 | بازدید : 1133 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

پیرمرد به من نگاه کرد و پرسید چند تا دوست داری؟


گفتم چرا بگم ده یا بیست تا...


جواب دادم فقط چند تایی


پیرمرد آهسته و به سختی برخاست و در حالیکه سرش راتکان می داد گفت:

تو آدم خوشبختی هستی که این همه دوست داری


ولی در مورد آنچه که می گویی خوب فکر کن


خیلی چیزها هست که تو نمی دونی


دوست، فقط اون کسی نیست که توبهش سلام می کنی


دوست دستی است که تو را از تاریکی و ناامیدی بیرون می کشد

درست وقتی دیگرانی که تو آنها را دوست می نامی سعی دارند

تو را به درون ناامیدی و تاریكی بکشند

 

دوست حقیقی کسی است که نمی تونه تو رو رها کنه


صدائی است که نام تو رو زنده نگه می داره

حتی زمانی که دیگران تو را به فراموشی سپرده اند


اما بیشتر از همه دوست یک قلب است.

یک دیوار محکم و قوی در ژرفای قلب انسان ها


جایی که عمیق ترین عشق ها از آنجا می آید


پس به آنچه می گویم خوب فکر کن زیرا تمام حرفهایم حقیقت است


فرزندم یکبار دیگر جواب بده چند تا دوست داری؟


سپس مرا نگریست و درانتظار پاسخ من ایستاد

 

با مهربانی گفتم: اگر خوش شانس باشم، فقط یکی و آن تو هستی


بهترین دوست کسی است که شانه هایش رابه تو می سپارد

و وقتی كه تنها هستی تو را همراهی می کند

و در غمها تو را دلگرم می کند .

کسی که اعتمادی راکه به دنبالش هستی به تو می بخشد .

وقتی مشکلی داری آن راحل می کند

و هنگامی که احتیاج به صحبت کردن داری به توگوش می سپارد

و بهترین دوستان عشقی دارند که نمی توان توصیف کرد،

غیرقابل تصوراست

چقدر خداوند بزرگ است


درست زمانی که انتظار دریافت چیزی را از او نداری

بهترینش را به تو ارزانی می دارد

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: گوناگون , ,
:: برچسب‌ها: داستان , داستان کوتاه , داستانی درمورد دوست , عکس , دوست , ,
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
فقط اورا می خواندم...
چهار شنبه 8 آذر 1391 ساعت 18:10 | بازدید : 1057 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )
در هیاهوی زندگی دریافتم...


چه دویدن هایی که فقط پاهایم را از من گرفت درحالیکه گویی ایستاده بودم


چه غصه هایی که فقط باعث سپیدی مویم شد، در حالیکه قصه ای کودکانه بیش نبود


دریافتم کسی هست که اگر بخواهد میشود وگرنه نمیشود


بهمین سادگی "کاش نه میدویدم و نه غصه میخوردم ...

فقط او را میخواندم"!



 

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: گوناگون , ,
:: برچسب‌ها: متن , متن زیبا , متن درباره ی خدا , عاشقانه هایی برای خدا , عکس , ,
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
10 قانون مهم در زندگی !
سه شنبه 7 آذر 1391 ساعت 12:57 | بازدید : 1348 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

قانون یکم: به شما جسمی داده می‌شود.
 
چه جسمتان را دوست داشته یا از آن متنفر باشید،
 
باید بدانید که در طول زندگی در دنیای خاکی با شماست.
 

قانون دوم:در مدرسه‌ای غیر رسمی و تمام وقت نام‌نویسی کرده‌اید
 
که "زندگی" نام دارد. در این مدرسه هر روز فرصت یادگیری
 
دروس را دارید. چه این درس‌ها را دوست داشته باشید
 
چه از آن بدتان بیاید، پس بهتر است به عنوان بخشی از
 
برنامه آموزشی برایشان طرح‌ریزی کنید.


قانون سوم:اشتباه وجود ندارد، تنها درس است.
 
رشد فرآیند آزمایش است، یک سلسله دادرسی،
 
خطا و پیروزی‌های گهگاهی، آزمایش‌های ناکام نیز
 
به همان اندازه آزمایش‌های موفق بخشی از فرآیند رشد هستند.
 
قانون چهارم: درس آنقدر تکرار می‌شود تا آموخته شود.
 
درس‌ها در اشکال مختلف آنقدر تکرار می‌شوند،
 
تا آنها را بیاموزید. وقتی آموختید می‌توانید درس بعدی را شروع کنید،
 
بنابراین بهتر است زودتر درس‌هایتان را بیاموزید.


قانون پنجم:آموختن پایان ندارد.
 
هیچ بخشی از زندگی نیست که در آن درسی نباشد.
 
اگر زنده هستید درس‌هایتان را نیز باید بیاموزید.

قانون ششم:قضاوت نکنید، غیبت نکنید،
 
ادعا نکنید،سرزنش نکنید،تحقیرو مسخره نکنید،
 
وگرنه سرتون میاد. خداوند شما را در همان شرایط قرار
 
می‌دهد تا ببیند شما چکار می‌کنید.


قانون هفتم:دیگران فقط آینه شما هستند.
 
نمی‌توانید از چیزی در دیگران خوشتان بیاید یا بدتان بیاید،
 
مگر آنکه منعکس کننده چیزی باشد که درباره خودتان می‌پسندید
 
یا از آن بدتان می‌آید.

قانون هشتم:انتخاب چگونه زندگی کردن با شماست.
 
همه ابزار و منابع مورد نیاز را در اختیار دارید،
 
این که با آنها چه می‌کنید، بستگی به خودتان دارد.

قانون نهم:جواب‌هایتان در وجود خودتان است.
 
تنها کاری که باید بکنید این است که نگاه کنید،
 
گوش بدهید و اعتماد کنید.


قانون دهم :خیرخواه همه باشید تا به شما نیز خیر برسد.





 

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: گوناگون , ,
:: برچسب‌ها: خدا , قوانین مهم زندگی , داستان , آموزنده , جسم , دنیا , عکس , ,
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
برابری...
دو شنبه 6 آذر 1391 ساعت 20:0 | بازدید : 1103 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )
اگر تو ثروتمند باشی، سرما یک نوع تفریح می شود
 
تا پالتو پوست بخری، خودت را گرم کنی
 
و به اسکی بروی، اگر فقیر باشی، برعکس،
 
سرما بدبختی می شود و آن وقت یاد می گیری
 
که حتی از زیبایی یک منظره زیر برف متنفر باشی.
 
کودک من!
 
تساوی تنها در آن جایی که تو هستی وجود دارد، مثل آزادی.
 
ما تنها توی رحم برابر هستیم.

نامه به کودکی که هرگز زاده نشد/ اوریانا فالاچی


 

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: گوناگون , ,
:: برچسب‌ها: داستان , برابری , داستان پندآموز , تساوی , نامه , عکس , خدا , تفاوت , تنفر , کودک , فقیر ,
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
داستانک...
یک شنبه 5 آذر 1391 ساعت 21:34 | بازدید : 1603 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

مردی با خود زمزمه کرد: خدایا با من حرف بزن

یه سار شروع به خواندن کرد ! اما مرد نشنید

مرد فریاد برآورد خدایا با من حرف بزن.......

آذرخش در آسمان غرید ، اما مرد اعتنایی نکرد

مرد به اطراف خود نگاه کرد و گفت : تو کجایی ؟؟؟؟

بگذار تو را ببینم ......

ستاره ای درخشید، اما مرد ندید

مرد فریاد کشید " خدایا یک معجزه به من نشان بده " .....

کودکی متولد شد و اما مرد باز توجهی نکرد

مرد در نهایت یاس فریاد زد: خدایا خودت را به من نشان بده و بگذار تو را ببینم .....

از تو خواهش می کنم ......

پروانه ای روی دست مرد نشست و او پروانه را پراند و به راهش ادامه داد .....

ما خدا را گم می کنیم ......

در حالی که او در کنار نفس های ما جریان دارد ......

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: گوناگون , ,
:: برچسب‌ها: خدایا , خدا , خداکجاست , معجزه , داستان , داستان کوتاه , داستانک , داستان آموزنده , متن زیبا درباره ی خدا , متن زیبا درباره ی خدا , متن کوتاه درباره ی خدا , ,
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
بدون شرح...
پنج شنبه 2 آذر 1391 ساعت 19:31 | بازدید : 1104 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: عکس , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
غفلت
پنج شنبه 2 آذر 1391 ساعت 19:10 | بازدید : 1800 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )
 
روزی سقراط حکیم مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثر بود.
 
علت ناراحتی اش را پرسید. شخص پاسخ داد :

در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم. سلام کردم.

جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت
 
و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم.
 
سقراط گفت : چرا رنجیدی ؟

مرد با تعجب گفت:
 
خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است.

سقراط پرسید : اگر در راه کسی را می دیدی
 
که به زمین افتاده و از درد به خود می پیچد.

آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی ؟

مرد گفت : مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم.
 
آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود.

سقراط پرسید:

به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟


مرد جواب داد : احساس دلسوزی و شفقت و سعی می کردم

طبیب یا دارویی به او برسانم.


سقراط گفت : همه این کارها را به خاطر آن می کردی

که او را بیمار می دانستی.


آیا انسان تنها جسمش بیمار می شود ؟


و آیا کسی که رفتارش نا درست است، روانش بیمار نیست ؟


اگر کسی فکر و روانش سالم باشد هرگز رفتار بدی از او دیده نمی شود؟

بیماری فکری و روان نامش "غفلت" است.

و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می کند

و غافل است دل سوزاند و کمک کرد

و به او طبیب روح و داروی جان رساند.

پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر

و آرامش خود را هرگز از دست مده.


بدان که هر وقت کسی بدی می کند در آن لحظه بیمار است.

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: گوناگون , ,
:: برچسب‌ها: داستان , داستان کوتاه , سقراط , بیماری روح , بیماری , سلام , خودخواهی , رفتارنادرست , غفلت , دلخوری , رنجش , غافل , بدی , ,
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ناامید نشو...
پنج شنبه 2 آذر 1391 ساعت 18:55 | بازدید : 1135 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

روزی تصمیم گرفتم كه دیگر همه چیز را رها كنم.

شغلم را دوستانم را، مذهبم را زندگی ام را !

به جنگلی رفتم تا برای آخرین بار با خدا صحبت كنم.

به خدا گفتم : آیا می توانی دلیلی برای ادامه زندگی برایم بیاوری؟


و جواب او مرا شگفت زده كرد.


او گفت : آیادرخت سرخس و بامبو را می بینی؟


پاسخ دادم : بلی.


فرمود : هنگامی كه درخت بامبو و سرخس را آفریدم،

به خوبی از آنها مراقبت نمودم. به آنها نور و غذای كافی دادم.

دیر زمانی نپایید كه سرخس سر از خاك برآورد

و تمام زمین را فرا گرفت اما از بامبو خبری نبود.

من از او قطع امید نكردم.

در دومین سال سرخسها بیشتر رشد كردند

و زیبایی خیره كننده ای به زمین بخشیدند

اما همچنان از بامبوها خبری نبود. من بامبوها را رها نكردم.

در سالهای سوم و چهارم نیز بامبوها رشد نكردند.

اما من باز از آنها قطع امید نكردم.

در سال پنجم جوانه كوچكی از بامبو نمایان شد.

در مقایسه با سرخس كوچك و كوتاه بود اما با گذشت 6 ماه

ارتفاع آن به بیش از 100 فوت رسید. 5 سال طول كشیده بود

تا ریشه های بامبو به اندازه كافی قوی شوند.

ریشه هایی كه بامبو را قوی می ساختند و آنچه را برای زندگی

به آن نیاز داشت را فراهم می كردند.


خداوند در ادامه فرمود: آیا می دانی در تمامی این سالها

كه تو درگیر مبارزه با سختیها و مشكلات بودی

در حقیقت ریشه هایت را مستحكم می ساختی؟

 من در تمامی این مدت تو را رها نكردم

همانگونه كه بامبو ها را رها نكردم.


هرگز خودت را با دیگران مقایسه نكن

و بامبو و سرخس دو گیاه متفاوتند

اما هر دو به زیبایی جنگل كمك می كنند.

زمان تو نیز فرا خواهد رسید تو نیز رشد می كنی و قد می كشی!


از او پرسیدم : من چقدر قد می كشم.


در پاسخ از من پرسید : بامبو چقدر رشد می كند؟


جواب دادم : هر چقدر كه بتواند.

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: سخنان کوتاه , ,
:: برچسب‌ها: ناامیدی , ناامیدنشو , عکس , عکس زیبا , عکس طبیعت , خدا , جواب , بامبو , سرخس , زندگی , ادامه زندگی , امید , رشد , خاک , سوال وجواب خدا , مقایسه , ,
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
یکم فکرکن...
پنج شنبه 2 آذر 1391 ساعت 18:42 | بازدید : 1119 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

آلفرد نوبل از جمله افراد معدودی بود

که این شانس را داشت تا قبل از مردن،

آگهی وفاتش را بخواند! حتما می دانید که نوبل مخترع دینامیت است.

زمانی که برادرشلودویگ فوت شد، روزنامه‌ها اشتباهاً فکر کردند

که نوبل معروف (مخترعدینامیت) مرده است.

آلفرد وقتی صبح روزنامه ها را می‌خواند با دیدن آگهی صفحه اول،

میخکوب شد: "آلفرد نوبل، دلال مرگ و مخترع مر‌گ آور ترین سلاح بشری مرد!"

آلفرد، خیلی ناراحت شد.

با خود فکر کرد: آیا خوب است که من را پس از مرگ این گونه بشناسند؟

سریع وصیت نامه‌اش را آورد. جمله‌های بسیاری را خط زد

و اصلاح کرد. پیشنهاد کرد

ثروتش صرف جایزه‌ای برای صلح و پیشرفت‌های صلح آمیز شود.

امروزه نوبل را نه به نام دینامیت،
 
بلکه به نام مبدع جایزه صلح نوبل،
 
جایزه‌های فیزیک و شیمی نوبل و ... می‌شناسیم.
 
او امروز، هویت دیگری دارد.

یک تصمیم، برای تغییر یک سرنوشت کافی است!

ساعتی اندیشیدن برتر از هفتاد سال عبادت است

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: گوناگون , ,
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
داستانک...
پنج شنبه 2 آذر 1391 ساعت 18:26 | بازدید : 1249 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

دویست و پنجاه سال پیش از میلاد؛ در چین باستان؛

شاهزاده ای تصمیم به ازدواجگرفت.

با مرد خردمندی مشورت کرد و تصمیم گرفت

تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند، تا دختری سزاوار را انتخاب کند.

وقتی خدمتکار پیر قصر، ماجرا را شنید غمگین شد

چون دختر او هم مخفیانه عاشق شاهزاده بود.

دختر گفت او هم به آن مهمانی خواهد رفت.

مادر گفت: تو شانسی نداری، نه ثروتمندی و نه خیلی زیبا.

دختر جواب داد: می دانم که شاهزاده هرگز مرا انتخاب نمی کند،

اما فرصتی است که دست کم یک بار او را از نزدیک ببینم.

روز موعود فرا رسید و همه آمدند. شاهزاده رو به دختران گفت:

به هر یک از شما دانه ای می دهم، کسی که بتواند

در عرض شش ماه زیباترین گلرا برای من بیاورد،

ملکه آینده چین می شود.

...

 

 

همه دختراندانه ها را گرفتند و بردند.

دختر پیرزن هم دانه را گرفت و در گلدانی کاشت.

سه ماه گذشتو هیچ گلی سبز نشد،

دختر با باغبانان بسیاری صحبت کرد

و راه گلکاری را به او آموختند، اما بی نتیجه بود، گلی نرویید.

روز ملاقات فرا رسید، دختر با گلدان خالی اش منتظر ماند

و دیگر دختران هر کدام گل بسیار زیبایی به رنگها و شکلهای مختلف

در گلدانهای خود داشتند.

لحظه موعود فرا رسید شاهزاده هر کدام از گلدانها را با دقت

بررسی کرد و در پایان اعلام کرد دختر خدمتکار همسر آینده او خواهد بود!

همه اعتراض کردند که شاهزاده کسی را انتخاب کرده

که در گلدانش هیچ گلی سبز نشده است.


شاهزاده توضیح داد: این دختر تنها کسی است

که گلی را به ثمر رسانده که او را سزاوار همسری امپراتور می کند:

گل صداقت... همه دانه هایی که به شما دادم عقیم بودند،

امکان نداشت گلی از آنها سبز شود...

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: گوناگون , داستانک , ,
:: برچسب‌ها: داستان , داستان کوتاه , داستان کوتاه درباره ی صداقت , صداقت , انسان صادق , گل , گلکاری , داستان زیبا , داستان زیبا درباره ی صداقت , ,
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
خدایا...
چهار شنبه 1 آذر 1391 ساعت 20:26 | بازدید : 1279 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )
خــــــدایــــــــــا ...

تو که میبینی من شاگرد خوبی نیستم .

تو که میبینی من درسهام و خوب پس نمیدم..

تو که میبینی من در تمام امتحانات تو مردود میشم ...

پس چــرا !!! پس چرا
 
،پرونده مو نمیذاری زیر بغلم و از اینجا بیرونم نمیکنی.؟؟؟

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: سخنان کوتاه , ,
:: برچسب‌ها: خدا , خدایا , متن زیبا درمورد خدا , متن کوتاه , متن کوتاه در مورد خدا , متن زیبا , عکس , عکس زیبا ,
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
بدون شرح...
دو شنبه 29 آبان 1391 ساعت 13:58 | بازدید : 1261 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: عکس , ,
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
دو شنبه 29 آبان 1391 ساعت 13:28 | بازدید : 1277 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

فرشته اي در خياباني قدم ميزد دردست راست او يك مشعل بود

ودردست چپش يك سطل آب

رهگذري ازفرشته پرسيد : باآب وآتش چه ميخواهي بكني ؟

فرشته پاسخ داد:

بامشعل ميخواهم خانه هاي مجلل بهشت را بسوزانم

وبا سطل آب هم ميخواهم آتش جهنم رافرو نشانم

آنگاه پي خواهيم برد كه عاشقان واقعي خدا چه كساني هستند

دنيا جاي سودا گري نيست

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: سخنان کوتاه , ,
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
دو شنبه 29 آبان 1391 ساعت 3:4 | بازدید : 1533 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )



پرسیدم: چه عملی از بندگان بیش از همه تو را به تعجب وا می‌دارد؟

پاسخ آمد: اینكه شما تمام كودكی خود را در آرزوی بزرگ شدن به سر می‌برید…

و دوران پس از آن در حسرت بازگشت به كودكی می‌گذرانید…


اینكه شما سلامتی خود را فدای مال‌اندوزی می‌كنید…

و سپس تمام دارایی خود را صرف بازیابی سلامتی می‌نمایید…

اینكه شما به قدری نگران آینده‌اید كه حال را فراموش می‌كنید،

در حالی كه نه حال را دارید و نه آینده را…



این كه شما طوری زندگی می‌كنید كه گویی هرگز نخواهید مرد…

و چنان گورهای شما را گرد و غبار فراموشی در بر می‌گیرد كه گویی هرگز زنده نبوده‌اید…


سكوت كردم و اندیشیدم،

در خانه چنین گشوده، چه می‌‌طلبیدم؟ بلی، آموختن…


پرسیدم: چه بیاموزم؟

پاسخ آمد: بیاموزید كه مجروح كردن قلب دیگران بیش از دقایقی طول نمی‌كشد…
ولی برای التیام بخشیدن آن به سالها وقت نیاز است…



بیاموزید كه هرگز نمی‌توانید كسی را مجبور نمایید تا شما را دوست داشته باشد،

زیرا عشق و علاقه دیگران نسبت به شما آینه‌ای از كردار و اخلاق خود شماست



بیاموزید كه هرگز خود را با دیگران مقایسه نكیند، از آنجایی كه هر یك از شما…

به تنهایی و بر حسب شایستگی‌های خود مورد قضاوت و داوری ما قرار می‌گیرد…



بیاموزید كه دوستان واقعی شما كسانی هستند كه با ضعف‌ها و نقصان‌های شما آشنایند

ولیکن شما را همانگونه كه هستید و دوست دارند…



بیاموزید كه داشتن چیزهای قیمتی و نفیس به زندگی شما بها نمی‌دهد،

بلكه آنچه با ارزش است بودن افراد بیشتر در زندگی شماست…



بیاموزید كه دیگران را در برابر خطا و بی‌مهری كه نسبت به شما روا می‌دارند…

مورد بخشش خود قرار دهید و این عمل را با ممارست در خود تقویت نمایید…



بیاموزید كه كه دونفر می‌توانند به چیزی یكسان نگاه كنند…

ولی برداشت آن دو هیچگاه یكسان نخواهد بود…



بیاموزید كه در برابر خطای خود فقط به عفو و بخشش دیگران بسنده نكنید،

تنها هنگامی كه مورد آمرزش وجدان خود قرار گرفتید، راضی و خشنود باشید...



بیاموزید كه توانگر كسی نیست كه بیشتر دارد بلكه آنكه خواسته‌های كمتری دارد…

به خاطر داشته باشید كه مردم گفته‌های شما را فراموش می‌كنند،

مردم اعمال شما را نیز از یاد خواهند برد ولی ،

هرگز احساس تو را نسبت به خویش از خاطر نخواهند زدود…

https://instagram.com/mahsano1372?igshid=v2zkmvj5v04

:: موضوعات مرتبط: گوناگون , ,
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1